Sunday, September 26, 2010

نور عشق

آوای گذشت

گرمی بوسه خورشید و طلوع
جان دمید و روح را در قطره ای

قطره از شادی بیحد و حساب
شد بخاری و نمی........ برگل نشست

غنچه از دیدار نور و قربتش
باز شد......... لبخند به لبهایش نشست

بر گها رقصان شدند از شوق گل
رقص برگ جان داد بر سبزی دشت.........

مرغها مست ازهوا و عطر گل
خواندند با یک دگر.........

نغمه پرشور و آوای گذشت

آسمان از بوسه خورشید فجر
ظلمت شب پس زد و چون روز گشت

نم نمک آمد چو بر بالا افق بوسه ها زد بر که و دریا و دشت.....



No comments:

Post a Comment